فطرت خدا دارد رویای چشمانت
خلسه، زاده شد در من با خدای چشمانت
قصه عروجم را می نویسم اینگونه
واژگان رقصیدن در فضای چشمانت
آسمان تماشاگر رقص چشم ما در سر
پخش زنده مستی سینمای چشمانت
تا کجا دریغ آخر آب را ز قربانی
تشنه ی لبت باشم جان فدای چشمانت
آسمان به خود دیده نقش بهترین ها را
تا که زد به نقاشی دستهای چشمانت