راه دراز



اگر غم تو نباشد نفس نمی آید

کسی به خواب دلم در قفس نمی آید


دلم اسیر تو آمد مگو که بردارم

که رفته راه درازی و پس نمی آید


دو چشم خیره به در انتظار می جوید

ز کوچه زمزمه هیچ کس نمی آید


حدیث لیلی و مجنون نمی شود تکرار

زکاروان رهایی جرس نمی آید


اگر نباشد عزیزم خیال تو در من

به بارگاه دلم جز هوس نمی آید


دلم تحمل تکرار غم نمی آرد

چرا تسلسل اندوه بس نمی آید


فقط به گوش خودم برده راه فریادم

به جز خدا و تو فریادرس نمی آید



مجموعه اشعار : همسفر با یاس





سقوط

 

از ارتفاع نیازم سقوط می کنم آخر

چه انتقام عجیبی گرفتم از تنم آخر

به دشنه ای که تو دادی به دستم از سر کینه

میان دل که تو باشی ولی نمی زنم آخر

بلور اشک سپیدم امانتی که تو دادی

امین خاطره هایت بدان منم منم آخر

شکسته ای من و جانم دلم غرور نهانم

ولی نه عهد مقدس به کینه بشکنم آخر

سر نهاده به زانو خیال خاطره دارم

چنان که بوی تو گیرد دوباره دامنم آخر

  

جام جادو 

 

 

 

چشم مست

 

نکند که من بمانم و تو مهربان نمانی

که نمی شود بمانم به عزای مهربانی

نکند لب خمارم نرسد به چشم مستت

نکند فقط خودت را به مزار من رسانی

نشود که کار عشقت بکشد به بی وفایی

نکند که کار دل را به تب جنون کشانی

چه کنم که از خیالت نروم اگر بمیرم

چه کنم که تا خیالت برسم به زندگانی

چه شود که از دهانت بستان آنچه خواهم

و اگر شود ببخشم به تو جان به مژدگانی

چه کنم اگر ز باغم گل آرزو نروید

نشود که من بپرسم و جواب من ندانی 

 

جام جادو 

 

زبان زخمی خودکار

 

اطاق شیشه ایی جوهرست خودکارم

خدا نیاورد او را زدست بگذارم 

 زبان زخمی خودکار، دامن کاغذ

همیشه تا به آید نوشته اشعارم 

ز ناز کاری تن هر چه هست غیر از او

به جان دفتر اشعار خویش بیزارم 

به یاد خون تن او که می چکد امشب

به روی دفتر بیچاره گریه می بارم 

من عاشق تن خودکار می شوم شاید

به نقل قول پزشکان دوباره بیمارم 

  

جام جادو

 

منتشر شده  

 

 

 

رقص غنچه

 

در آسیای بادی من رقص باد کو؟

بر کاغذ چروک دل من مداد کو؟

شومینه های تیره بی آتش مرا

رقاص دود ، نغمه زنهای شاد کو؟

بر سفره های نذری من کو اجابتی؟

در التماس حاجت چشمم مراد کو؟

رقص بهاری طرب انگیز غنچه ها

بر شاخه های خسته بید کساد کو؟

  

من پاره خط مانده در ابهام صفحه ام

تا بی نهایت من و او امتداد کو؟

این نیمه شب به صحبت روزی نمی رسد

در قسمت سیاه دلم عدل و داد کو؟

 

جام جادو