گنج خدا

 

من به دنبال گنج می گردم

توی ویرانه های شهر خدا

می توانی تو هم شریک شوی

رد پای مرا بگیر و بیا

گنج من ، اشک عاشقی باشد

که سر کوی یار افتاده

اشک یک عاشق سفر کرده

توی خط های ممتد جاده

گنج من ، اشک مادری عاشق

که تب بچه سوخت جانش را

اشک یک پیر مرد خم ، وقتی

پسر بد برد زبانش را

گنج های خدا همین ها هست

سکه های زر همیشه تمیز

پس برو مثل عاشقان از خود

بگریز ، اشک بی نهایت ریز  

 

جام جادو 

 

 

 

خواهش



نفسم توی گیسوانش رفت

نرم و بی باک و مست و بازیگوش

داغ داغ است شرح این بازی

تن من کوره ایست دائم جوش


گل پیراهنش دوباره شکفت

چونکه گرمای خواهش من دید

روح بیغوله کرد توی تنم

لذتی ناب توی آن تن دید


سینه ام بالش خیالش بود

توی آغوش من رها می شد

مثل یک بت ، عصاره آتش

پیش چشمم خود خدا می شد


ناگهان انفجار یک ساعت

زیر و رو کرد شهر رویایم

گریه کردم چرا نمی میرم

من چقدر ای زمانه تنهایم


جام جادو 


 

 

فلک

 

توی شب آفتابی نشو دیگر

سر منظومه گیج خواهد رفت

ماه دنبال ابر می گردد

او کم آورد و گفت : باید رفت


دامنم را ستاره خواهم کرد

پشت بامی بلند اگر رفتم

بوی من می دهد تمام فلک

بس که شب با ستاره ور رفتم


تو شبیه که می شوی وقتی

از تو گلهای خنده می بارد

من نگفتم خدا تویی ، اما

دل برای تو سجده بگذارد


توی چشمان تو پرازماه است

من شمردم ، یکی ، دو تا ، صد تا

کاش می شد که مهربان باشی

نکنی با ضمیر من بد تا


خمس بادام چشم تو عشق است

مهربانی است با من عاشق

خرمن موی تو زکاتی داشت

پر کن از بوسه دامن عاشق


 

از مجموعه اشعار : جام جادو

   

 

دیدنیست

 

خواهش من ناز ابرو دیدنیست

بازی انگشت و گیسو دیدنیست

 

توی پرواز نفسهای هوس 

رقص موهایت به هر سو دیدنیست 

 

بازی پردازه های نور ناب 

توی چشمت جام جادو دیدنیست 

 

می گریزد دین من از دست تو 

رفتن این دین ترسو دیدنیست 

 

باغ احساس مرا هر نیمه شب 

راز مینا سر مینو دیدنیست 

 

اخم چشمان قشنگت مال من 

پیچش گلهای اخمو دیدنیست 

 

من به دنیا آمدم چون گفته بود 

 یک نفر با روح من او دیدنیست 

 

 

منتشر شده از مجموعه اشعار  " جام جادو " 

 

 

فطرت خدا دارد رویای چشمانت

 

 

فطرت خدا دارد رویای چشمانت  

خلسه، زاده شد در من با خدای چشمانت 

 

قصه عروجم را می نویسم اینگونه 

واژگان رقصیدن در فضای چشمانت 

 

 

آسمان تماشاگر رقص چشم ما در سر 

پخش زنده مستی سینمای چشمانت 

 

تا کجا دریغ آخر آب را ز قربانی 

تشنه ی لبت باشم جان فدای چشمانت 

 

آسمان به خود دیده نقش بهترین ها را 

تا که زد به نقاشی دستهای چشمانت