-
اما ...
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:55
به نفس می مانی....نه رفتنت جای گلایه دارد نه آمدنت برای همیشه ماندن است...اما...زنده ام که میروی و می آیی.. .
-
گنجشکم و ...
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:54
گنجشکم و از مترسکم ترسی نیست...از حاصل سنگ و کودکم ترسی نیست..ای دختر کوچه غزل زود بیا..خوابیده پدر عروسکم ترسی نیست..
-
اگر تو جای ماه بودی
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:53
اگر تو جای ماه بودی...جاذبه ات...دریا را به آسمان پیوند می داد...و شاید..حتی پلنگ ها هم پرواز میکردند...
-
ترا گریستم
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:52
ترا گریستم....و اشکهایم را در چشمه ای شستم....حالا مردم ...زمزم شناس شده اند....
-
ماهی ...
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:51
ماهی میان تنگ بلورم...دیگران دلم را می شکنند..تو تنگم را بشکن..تا در پایت بیفتم ای همواره من
-
ناگفته های صدف
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:49
ناگفته های صدف همیشه مروارید نمیشود....بگذار بگویم
-
می ترسم از ...
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:48
می ترسم از گشودن چشمهایم...آخرین بار که چشم گذاشتم...دیگر ندیدمت..
-
پیچک
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:47
پیچک...مهربانی اش را با سیم خاردار هم می نویسد...و من..برای داشتنت امیدوار می شوم
-
یک گوشی
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:43
یک گوشی....شماره ای که نمیدانم...و حسرت بیشماری که او نمی داند....زنگی تر از آنم که گوش به زنگت نباشم..رومی تر از آن باش که به من گوش نکنی...
-
ترجمه عشق
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:41
در ترجمه عشق واژه هایم کافی نبود...سکوت کردم
-
بانوی آسمان
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:38
بانوی آسمان....ماه را برای دل تو آفریده اند...که شبها...گریه عاشقانت در مهتاب دیدنی تر شود
-
زمستان که شد ...
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:37
زمستان که شد خشکیدم.....یادگاریهایش را هم با خط میخی نوشت....و من زخمی ترین درخت...بهار را...به آخر خط رسیده ام
-
اشراق چشمهایت
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:36
اشراق چشمهایت را...در عارفانه ترین نجوای ملکوت می شناسم...پرواز که میکنی...آسمان هم به پایت نمی رسد
-
این به آن در ...
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:35
نبودنت را آنقدر گریستم که آرزویم بود بودنت را لبخند بزنم...این به آن در...دربه دری یعنی این...
-
ترس
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:34
از سحری که می ترسم که خورشید خواب بماند و من بیدار...
-
کاش ...
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:33
کاش که غما مداد باشه ... دلا تراش بچه ها.. .
-
شاخ نبات شیرازی
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:32
امان از آسمان بی ستون......فریاد از فریب شیرین....با تیشه های چینی کسی فرهاد نمی شود...من شاخ نبات شیرازی می خواهم
-
سر که داشتم ...
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:26
سر که داشتم در پی شانه ات بودم برای گریستن...حالا..با اینهمه بی سر و پایی....از شانه شکسته مادر بزرگ هم بی ارزشترم....
-
پنج با پنج
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:23
پنج با پنج......میشود بی نهایت....انگشتهایمان را میگویم...بگذار درهم بروند..می بینی
-
زخمهایم
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:21
دیگر زخمهایم را نمی بندم..هرچه میخواهی نمک بریز...من که دلم شور میزند بگذار زخمهایم هم..
-
حصار من و خورشید
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:20
حصار من و خورشید بمان..نه اینکه خورشید را دوست ندارم..سایه تو بودن را عوض نمیکنم با آسمان..
-
آسمان
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:19
آسمان به من نگاه میکند من به آسمان..او تشنه اشکهایم من مشتاق بارانش
-
نکند تو هم ..؟
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:18
به چشمهایم نگاه نمیکنی....برق نمیگیرد اگر دلت خیس نباشد...نکند تو هم دلت اشک آلودست؟
-
رقص مشترک
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:17
به رقص مشترک شعله و دود و شاپرک قسم...نگاهم کند...هزار رقص سه گانه...در یک نفسم خلاصه خواهد شد....
-
راستش را بگو ...
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:15
چشمهایم را میبندم...می آیی...چشمهایم را می گشایم..میروی...راستش را بگو..برایت بمیرم.....می مانی؟؟
-
تبر
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:12
تبر تکیه میکند به درخت....و پیچک میپیچد برآن تا مهربانی را بیاموزد....فردا خون پیچک و درخت یکیست بر دندان تبر...
-
دیوار های بی در
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:11
آنقدر از دیوارهای بی در نالیدم که چشمهایت در به درم کرد....
-
یک مشت قلب
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:09
میله های قفس را انگشتهای تو میدیدم...یک مشت قلب چه کرده است با من
-
تنهایی
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:08
تنهایی هایم را تکه تکه میکردم تا آنقدر پرشمار شوند که دیگر تنها نباشم..حالا تنهاتر از همیشه کنار هر تکه تنهایی تکه ای از خودم را گذاشته ام.
-
آهای هیزم شکن !
شنبه 14 آذرماه سال 1388 11:06
آهای هیزم شکن...تابوتی را با مرده اش میشکنی؟....دلش را که زنده بود شکستند...کار ناتمام خوب نیست...تمامش کن هیزم شکن