گنجشکم و ...


گنجشکم و از مترسکم ترسی نیست...از حاصل سنگ و کودکم ترسی نیست..ای دختر کوچه غزل  زود بیا..خوابیده پدر عروسکم ترسی نیست..

اگر تو جای ماه بودی


اگر تو جای ماه بودی...جاذبه ات...دریا را به آسمان پیوند می داد...و شاید..حتی پلنگ ها هم پرواز میکردند...

ترا گریستم


ترا گریستم....و اشکهایم را در چشمه ای شستم....حالا مردم ...زمزم شناس شده اند....

ماهی ...


ماهی میان تنگ بلورم...دیگران دلم را می شکنند..تو تنگم را بشکن..تا در پایت بیفتم ای همواره من

ناگفته های صدف


ناگفته های صدف همیشه مروارید نمیشود....بگذار بگویم