فلک

 

توی شب آفتابی نشو دیگر

سر منظومه گیج خواهد رفت

ماه دنبال ابر می گردد

او کم آورد و گفت : باید رفت


دامنم را ستاره خواهم کرد

پشت بامی بلند اگر رفتم

بوی من می دهد تمام فلک

بس که شب با ستاره ور رفتم


تو شبیه که می شوی وقتی

از تو گلهای خنده می بارد

من نگفتم خدا تویی ، اما

دل برای تو سجده بگذارد


توی چشمان تو پرازماه است

من شمردم ، یکی ، دو تا ، صد تا

کاش می شد که مهربان باشی

نکنی با ضمیر من بد تا


خمس بادام چشم تو عشق است

مهربانی است با من عاشق

خرمن موی تو زکاتی داشت

پر کن از بوسه دامن عاشق


 

از مجموعه اشعار : جام جادو

   

 

دیدنیست

 

خواهش من ناز ابرو دیدنیست

بازی انگشت و گیسو دیدنیست

 

توی پرواز نفسهای هوس 

رقص موهایت به هر سو دیدنیست 

 

بازی پردازه های نور ناب 

توی چشمت جام جادو دیدنیست 

 

می گریزد دین من از دست تو 

رفتن این دین ترسو دیدنیست 

 

باغ احساس مرا هر نیمه شب 

راز مینا سر مینو دیدنیست 

 

اخم چشمان قشنگت مال من 

پیچش گلهای اخمو دیدنیست 

 

من به دنیا آمدم چون گفته بود 

 یک نفر با روح من او دیدنیست 

 

 

منتشر شده از مجموعه اشعار  " جام جادو " 

 

 

فطرت خدا دارد رویای چشمانت

 

 

فطرت خدا دارد رویای چشمانت  

خلسه، زاده شد در من با خدای چشمانت 

 

قصه عروجم را می نویسم اینگونه 

واژگان رقصیدن در فضای چشمانت 

 

 

آسمان تماشاگر رقص چشم ما در سر 

پخش زنده مستی سینمای چشمانت 

 

تا کجا دریغ آخر آب را ز قربانی 

تشنه ی لبت باشم جان فدای چشمانت 

 

آسمان به خود دیده نقش بهترین ها را 

تا که زد به نقاشی دستهای چشمانت